Room
اما هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری
میخواست اون شعر معروف و محبوب "کوچه" رو امروزه بگه،چطوری می سرود؟
آخه امروز دیگه همه چی کامپیوتری شده و فکر کنم این مضمون بیشتر به دوره و زمونه ی فعلی میاد ...
بی تو Online شبی باز از آن Room گذشتم
همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم
شدم آن User دیوانه که بودم
وسط صفحه Room ،Desktop یاد تو درخشید
Ding صد پنجره پیچید
شکلکی زرد بخندید
یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم
Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم
لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم
تو و Yahoo و Ding و دنگ
همه دلداده به یک Talk بد آهنگ
Windows و Hard و Mother Board
آریا دست برآورده به Keyboard
تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت
من بدنبال معنای کلامت
یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این Room نظر کن
Chat آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است
باش فردا که PM ات با دگران است
تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن
باز گفتم حذر از Chat ندانم
ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم
روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد
مثل Spam تو Inbox تو نشستم
تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم
باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم
تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم
تو مرا Hack بنمودی. نرمیدم. نگسستم
Room ی از پایه فرو ریخت
Hacker ی Ignore تلخی زد و بگریخت
Hard بر مهر تو خندید
PC از عشق تو هنگید
رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم
نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم
نکنی دگر از آن Room گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم
Snow-flakes
Descends the snow.
When I born, I Black,
When I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black,
When I scared, I Black,
When I sick, I Black,
And when I die, I still black...
And you White fellow, When you born, you pink,
When you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red,
When you cold, you blue,
When you scared, you yellow,
When you sick, you Green,
And when you die, you Gray...
And you call me colored
When I born, I Black,
When I grow up, I Black,
When I go in Sun, I Black,
When I scared, I Black,
When I sick, I Black,
And when I die, I still black...
And you White fellow, When you born, you pink,
When you grow up, you White,
When you go in Sun, you Red,
When you cold, you blue,
When you scared, you yellow,
When you sick, you Green,
And when you die, you Gray...
And you call me colored
Teachers
Paint their minds
And guide their thoughts
Share their achievements
And advise their faults
Teachers
Inspire a love
Of knowledge and truth
As you light the path
Which leads our youth
Teachers
For our future brightness
With each lesson you teach
Each smile you lengthen
Each goal you help reach
Teachers
For the dawn of each poet
Each philosopher and king
Begins with a teacher
And the wisdom they bring
این ترانه بسیار زیبا به اسم ساعتها که در یکی از نشریات چاپ شده بود، تاکنون برنده جوایز بین المللی متعددی شده است. بخوانید و از آن لذت ببرید. حفظ کردن آن هم برای علاقه مندان به شعر و شاعری خالی از لطف نیست، به خصوص اینکه باعث تقویت زبان در بخش شعر می شود تا در آینده شعرها را راحت تر متوجه شوید.
چراغها خاموش می شود و من از دست می روم آن امواجی که می خواستم برخلافشان شنا کنم عاقبت مرا به زانو در آوردند آه، تمنا می کنم، التماس می کنم و چنین می خوانم: از سمت ناگفته ها بیا و سیب روی سرم را، و این درد مبهم مرا هدف بگیر ببرها در انتظارند تا رام شوند و چنین می خوانند: تویی که، تویی که ... آشفتگی تمامی ندارد: دیوارهایی که راه را می بندند و ساعت هایی که یکسره در گردشند می خواهم برگردم و تو را به خانه ببرم نمی شد باز ایستاد و تو اکنون می دانی، و من چنین می خوانم: ای فرصت های از دست رفته! بار دیگر بر دریای من بتابید من آیا خود، دردم یا که درمانم؟ و چنین می خوانم: تویی که، تویی که ... و نه هیچکس دیگر، و نه هیچکس دیگر تویی که، تویی که خانهای، همان خانهای که می خواستم بدان برگردم |
Lights go out and I can't be saved |
A man is as great as the dreams he dreams،
as great as the love he bears ;
As great as the values he redeems,
And the happiness he shares .
A man is as great as the thoughts he thinks ,
As the worth he has attained ;
AS the fountains at which his spirit drinks ,
And the insight he has gained .
A man is as great as the truth he speaks ,
As great as the help he gives ,
As great as the truth he seeks ,
And as great as the life he lives.
When God created teachers
He gave us special friends
To help us understand His world
And truly comprehend
The beauty and the wonder
Of everything we see,
And become a better person
With each discovery.
When God created teachers,
He gave us special guides
To show us ways in which to grow
So we can all decide
How to live and how to do
What's right instead of wrong,
To lead us so that we can lead
And learn how to be strong.
Why God created teachers,
In His wisdom and His grace,
Was to help us learn to make our world
A better, wiser place
I want to fly
like a bird in the sky
opening my wings wide
until I reach the place of God
I want to walk
on the silver cloth of the clouds
looking down from the sky
until I reach the place of God
I want to sing
like the sound of the wind
letting myself float in the sky
until I reach the place of God
I'm trying to forget
all the worries in my head
I'm blowing all them down
down from the sky to the ground
I'm moving really fast
can't anyone see me past
wanna see the world beyond
I swear I'll reach that high
*****************
میخواهم مثل یک پرنده در آسمان پرواز کنم
بالهایم را بگشایم و به سوی خدا بروم.
میخواهم بر روی پارچه نقره ای ابرها راه بروم
از اوج آسمان به زمین بنگرم و به سوی خدا بروم.
میخواهم مثل صدای باد آواز بخوانم
خود را در آسمان رها کنم و به سوی خدا بروم.
سعی میکنم که تمام دلواپسیهایم را فراموش کنم
پس همه آنها را از آسمان به زمین سرازیر میکنم.
به سرعت در حال گذرم
هیچکس عبور مرا نمیتواند ببیند
من قسم میخورم که به آن اوج خواهم رسید.
Shall I compare thee to a summer's day
:Thou art more lovely and more temperate
,Rough winds do shake the darling buds of May
;And summer's lease hath all too short a date
,Sometime too hot the eye of heaven shines
,And often is his gold complexion dimmed
,And every fair from fair sometime declines
;By chance, or nature's changing course untrimmed
,But thy eternal summer shall not fade
,Nor lose possession of that fair thou ow'st
,Nor shall death brag thou wander'st in his shade
,When in eternal lines to time thou grow'st
,So long as men can breathe, or eyes can see
.So long lives this, and this gives life to thee
غزل
آیا قیاس گیرمت از روز نوبهار؟/ مانندهات كنم به یكی روز نوبهار؟
زیباتری به ناز و دلانگیزتر، چو نار
توفان به لرزه آورد آن غنچههای ناز
وین عهد با بهار، چه كوتاه چون شرار.
گه گرم و پر شرر شود آن چشم آسمان = گاهی شراره می زند آن چشم آسمان
گاهی فكنده بر رخِ زرینه پود و تار
گاهی بپژمرد گل رخسار هر جمال
از دور روزگار و یا بخت سازگار!
اما بهار روی تو هرگز نپژمرد
نیزت جمال و روی نریزد به سنگ و خار
مرگ گزافگوی نلافد به سایهسارشْ = مرگ گزافگوی نگوید به سایهسارشْ
گر خود زمان بشوی به چنین بیت ماندگار = بودی چو بیندت به چنین بیت ماندگار
تا هر نفس برآید و تا چشمخانه هست = تا دیده باز بیند و تا هر نفس دمد
ماند دراز شعر و دهد جانْت بیشمار. = بس دیر مانَد این و دهد جانْت بیشمار.
ین ترانه بسیار زیبا به اسم ساعتها که در یکی از نشریات چاپ شده بود، تاکنون برنده جوایز بین المللی متعددی شده است. بخوانید و از آن لذت ببرید. حفظ کردن آن هم برای علاقه مندان به شعر و شاعری خالی از لطف نیست، به خصوص اینکه باعث تقویت زبان در بخش شعر می شود تا در آینده شعرها را راحت تر متوجه شوید.
چراغها خاموش می شود و من از دست می روم آن امواجی که می خواستم برخلافشان شنا کنم عاقبت مرا به زانو در آوردند آه، تمنا می کنم، التماس می کنم و چنین می خوانم: از سمت ناگفته ها بیا و سیب روی سرم را، و این درد مبهم مرا هدف بگیر ببرها در انتظارند تا رام شوند و چنین می خوانند: تویی که، تویی که ... آشفتگی تمامی ندارد: دیوارهایی که راه را می بندند و ساعت هایی که یکسره در گردشند می خواهم برگردم و تو را به خانه ببرم نمی شد باز ایستاد و تو اکنون می دانی، و من چنین می خوانم: ای فرصت های از دست رفته! بار دیگر بر دریای من بتابید من آیا خود، دردم یا که درمانم؟ و چنین می خوانم: تویی که، تویی که ... و نه هیچکس دیگر، و نه هیچکس دیگر تویی که، تویی که خانهای، همان خانهای که می خواستم بدان برگردم |
Lights go out and I can't be saved |
School
School can be fun
School can be boring
school can bring friends
school can bring enemies...
بنى آدم اعضاء یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى بدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
"Of one Essence is the human race
thus has Creation put the base,
One Limb impacted is sufficient
For all Others to feel the Mace."—
Saadi
Poems are the perfect means for saying something special to someone special. One of the ways to show respect for your teachers is to give them Teacher's Day poems. Poems for Teachers' Appreciation Day can help you express your feelings if you find it difficult to say them yourself. They do not cost anything, but are priceless to the teachers.